"جنگ بر سر عقاید متضاد و تعارض عقیدتی کثیف ترین جنگهاست"
"جنگ بر سر عقاید متضاد و تعارض عقیدتی کثیف ترین جنگهاست"
دیشب با یکی از دوستان که خیلی طرفدار جمهوری خواه هاست درباره جنگ حرف
میزدم.پدر این دوست در جنگ عراق و ایران کشته شده.با این وجود او مقوله جنگ
را در برخی مواقع اجتناب ناپذیر میداند و حمله به افغانستان و عراق را هم
توجیه میکند و مدام حرف پوپر را تکرار میکند که برای داشتن صلح گاهی جنگ
اجتناب ناپذیراست و برخی جنگها وجودشان عادلانه.مثلا جنگ بر علیه
دیکتاتوری ها.اما آیا جنگ از نظر اخلاقی قابل توجیه است؟آیا ملتها می
توانند مسئولیت اخلاقی نسبت به جنگهایی که در آن گرفتاراند داشته باشند؟
مقامات عالی جنگی از نظر اخلاقی و نظامی چه مسئولیتی در مورد جنگ بر عهده
دارند؟ چرا باید حمله نظامی پذیرفته شود و چرا باید یک شهروند یا حتی یک
نوزاد، جنایتهای جنگی کشورش را تحمل کند؟ آیا جنگ دقیقا، با ارزیابی ملاک
های سیاسی و اخلاقی برای توجیه اقدام به جنگ (دفاعی یا تهاجمی)، آغاز می
شود؟ برخی اظهار می کنند که استفاده از جنگ، تنها برای دفاع یا دست کم،
متوسل شدن به دفاع جایز است، و برخی دیگر به طور قاطع، هرگونه خشونت یا جنگ
را از هر نوع که باشد، رد می کنند.آنها جنگ را انکار می کنند یا حتی هر
نوعی از خشونت را که بتوان از نظر اخلاقی مجاز دانست، منکر می شوند ،من
خودم را جزو این دسته میدانستم. اما برخی نیز، حرکت از وضعیت صلح طلبی به
اخلاق گرایی که جنگ را برای حمایت از دفاع، یا صلح پایدار می خواهند، نمی
پذیرند. چنین دیدگاهی ممکن است جنگهای دفاعی بازدارنده تهاجمی و مداخله
جویانه را در راستای هدف اساسی صلح بپذیرند.اما دوست من جزو کسانی که
طرفدار تهاجم برای دفاع از اصول انسانی است به قول خودش.اصولی مثل
آزادی...بیشتر بحث ما بر سر این بود که آیا اصلا جنگی عادلانه وجود دارد؟و
میتوان از جنگ و لشکر کشی عادلانه و انسانی حرف زد؟که البته به جایی نرسید
حرفهایمان.منظورم از جایی،رسیدن به نتیجه ای است که هردو بتوانیم روی آن
بایستیم . سه دیدگاه اصلی درباره جنگ عادلانه و اینکه چه جنگی عادلانه است و
چه جنگی عادلانه نیست وجود دارد.در دیدگاه اولی جنگی عادلانه است که اهداف
خیر آن بیشتر از اهداف شر آن باشد.(البته هیچ جنگی خیر نیست چون مصائب و
کشته ها و زخمی ها و خرابی هایی در پی دارد) و بتواند بین جنگجویان و مردم
عادی فاصله و تفاوت قایل شود یعنی افراد بی گناه در این جنگ صدمه نبینند و
کشته نشوند.گرچه به علت پیچیدگی هایی که سرعت جنگهای مدرن ایجاب میکند
نمیتوان تضمین کرد که اهداف خیر آن بیشتر از مضراتش باشد و از طرفی به علت
گستردگی تاثیرات سلاح های مرگبار در دوران مدرن نمیتوان تضمین کرد که افراد
بی گناه صدمه ای نبینند.بر همین مبنا آنها میگویند پس جنگهای مدرن
نمیتواند عادلانه باشد و ما باید طرفدار صلح کامل باشیم.دیدگاه دومی نیز
هست که میگوید اگر بخواهید در جهان صلح وجود داشته باشد باید خود را برای
جنگ آماده کنید به این معنا که به کسب توانایی های لازم بپردازید،سلاح های
پیشرفته داشته باشید و نیز آمادگی مقابله با جنگهای هسته ای و موشکی را در
خود ایجاد کنید.کسب این آمادگی ها موجب ترس در طرف مقابل میشود و این موجب
حفظ صلح است.اما دیدگاه سوم میگوید جنگ بین ابرقدرتها به طور کلی و اساسا
مخرب است و هیچ شکی دراین باره وجود ندارد.اما جنگ هایی که برای آزادسازی
ملتهای تحت ستم مثلا افغانستان و عراق اتفاق می افتد ضرورت دارد.یعنی
جنگهایی که برای رسیدن انسانها به آزادی های ضروری و بنیادین رخ می دهند
جنگهای عادلانه هستند. دوست من جزو این دسته است.میبینید به نظر میرسد هر
کدام از این تبیین هاحرفی برای گفتن دارند و کمی مارا به تامل وا
میدارند.مک اینتایر در کتاب "پس از فضیلت" این نوع تبیین ها را از سنخ
مباحثی میداند که به طور موازی با هم مطرحند و هیچ کدام دلیل قانع کننده و
عقلانی ای برای رد دیدگاه مقابل ندارند.خصوصیت اصلی این مباحث قیاس
ناپذیری مفهومی آنان است به این معنا که هرکدام از انها ممکن است به لحاظ
منطقی انسجام داخلی داشته باشند اما هیچکدام نتوانند دلیلی عقلانی ارائه
دهندو بگویند دلیل گروه دیگر عقلانی و خردمندانه نیست.از دیشب تمام فکر و
ذکرم را مشغول کرده این بحث.فکر میکنم شاید واقعا گاه جنگ غیر قابل اجتناب
باشد مثلا وقتی خاک کشورت مورد تعرض قرار بگیرد باید بایستی و فقط نگاه
کنی؟باید تسلیم شوی؟ البته از طرفی اگر بپذیریم که دولتها منادیان جنگ می
باشند،آیا کشته شدن مردم کشور به واسطه ی تضاد منافع دولت ها (به خاطر
عقاید یا نگرش متفاوت به جانب مسایل)و نه ملتها درست است؟آیا در اینگونه
جنگها رهبران دولتها مسئولیت سیاسی و اخلاقی جنگ را به عهده دارند؟چون قطعا
این ایده که دولتها همیشه تحت فرمان مردمی هستند که بر آنها حکومت می
کنند، تصوری ذهنی و باطل است و این دولتها هستند که تعیین میکنند باید جنگی
را آغاز کنند.شاید نتیجه ای فعلا بتوانم بگیرم این باشد که جنگ بر سر
عقاید متضاد و برخورد و تعارض عقیدتی کثیف ترین جنگهاست.فعلا همین.